جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن. ( آنندراج ) : زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی.
Moreجست و خیز. [ ج َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن . (آنندراج ) : زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی. که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی .
Moreمعنی انگلیسی: caper, cavort, disport, gambol, lark, rollick, skip, skylark, frolic, romp, bound, to leap, tumble. frolic, romp. مترادف ها. فارسی به عربی. پیشنهاد کاربران. cavort. sport. جست و خیز کردن. e. g.
Moreجست و خیز کردن، خوشی کردن exult (فعل) خوشی کردن، جست وخیز کردن، بوجدوطرب امدن، شادی کردن، وجد کردن
Morebound, caper, cavort are the top translations of "جست و خیز کردن" into English. Sample translated sentence: بنا کرد از اینجا به آنجا جست و خیز کردن. ↔ skip about from one side to the
Moreواژگان مرتبط با احساس خوشحالی در زبان انگلیسی. Happiness. در این بخش با مجموعهی گستردهای از واژگان مرتبط با احساسات انسانی در زبان انگلیسی آشنا میشویم. خانه.
Moreمعنی و نمونه جمله جست و خیز - همراه با مترادف و متضاد، تلفظ صوتی آمریکایی و بریتانیایی، leaping, caper
Moreمعانی: «جست و خیز کردن، ورجه وورجه کردن، لی لی کردن، ...»، مترادفها، عبارات مرتبط و کلمات مشابه «skip» در ترگمان، سرویس مترجم فارسی به انگلیسی و معکوس رایگان و آنلاین هوشمند
More۳. خیزنده (در ترکیب با کلمه دیگر): حاصلخیز، سبکخیز، سحرخیز، شبخیز. ۴. (اسم مصدر) [قدیمی] بلند شدن. 〈 خیز برداشتن: (مصدر لازم) [عامیانه] جستن؛ جهیدن. 〈 خیز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 خیز برداشتن
Moreمعنی جست . [ ج ُ ] (مص مرخم ، اِمص )جُستن . تفحص کردن . جست و جو. (از فرهنگ فارسی معین ). تفحص و تجسس و بحث . طلب . کاوش . تفتیش : ترا گر بدی فر و رای درست ز البرز شاهی نبایست جست . فردوسی .
More